مردی با خود گفت ! بار الاها با من صحبت کن .
یک پرنده به نام سار نغمه سرایی کرد ... اولی آن شخص متوجه نشد .
شخص داد زد خداوندا بامن نطق کن
رعد و برقی در آسمان به وجود آمد اما شخص متوجه نشد .
همان شخص به دورو بر خود نگاهی انداخت پرسید : تو کجا هستی ؟
اجازه بده تو را بنگرم ،ستاره ای نور افشانی کرد ولی مرد متوجه نشد .
مرد داد زد خداوندا به من یک اعجاز نشان بده !
نوزادی به دنیا آمد اما مرد باز دقت نکرد . شخص در نهایت با نا امیدی گفت : دوست دارم تو را ببینم و مشاهده کنم !
شاپرکی روی موچ دست مرد نشست ولی مرد پروانه را پراند و دنبال کار خود رفت .
ما پروردگار عالمیان را گم می کنیم در حالی که او در روح و جسم روان ما جاریست خدا گهگاهی در شادی های ما شرکت داده نمی شود آیا تا به حال شده چند باربه اوگفته ای که چقدر خوشبختی ؟
تا بالان چند باردلخوشی هایت را آرام و بی بهانه با اودر میان گذاشته ای ؟
آیا به او گفته ای که چقدرهمه چیزخوب و عالی پیش می رود ؟ که چقدر خوب است که خدا وجود دارد ؟
خدا همراه همیشگی مشکلات ماست گاهی که خسته و درمانده به طرفش میرویم او مشکل ما را حل می کند ما فکر می کنیم که او تازه ما را دیده است .
حتی زمانی که بعضی از حاجت های ما بدون پاسخ می ماند آن نشانگر لطف بیش از اندازه او برماست که ارزانی داشته است .
قضاوت نکن تا قضاوت نشوی خورشید را باور دارم حتی اگر پشت ابر باشد و دیده نشود به عشق ایمان دارم حتی اگر گرفتارش نشده باشم به خالق عالم ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشدو حرفی نزند .
نا امیدی چرا باید باشد زمانی که خالق توانایی است .
از خدا در خواست کردم که زشتی ها را از من برطرف کند . خدا فرمود : نخیر
آنها را برای ایجاد پایداری در تو افریدم .
از
خدا در خواست کردم که جسمم
را تکمیل
سازد
. خدا فرمود :
نخیر
روح تو کامل است بدن تو موقتی است .
از خدا در خواست کردم به من شکیبایی دهد . خدا فرمود : نخیر
شکیبایی در برابر سختی ها به دست می آید شکیبایی دادنی نیست بلکه بدست آوردنی است .
از
خدا در خواست کردم به
من
خوشبختی
دهد
. خدا فرمود :
نخیر
من به تو برکت می دهم خوشبختی به خودت بستگی دارد .
از خدا در خواست کردم از درد ها رهایم . خدا فرمود : نخیر
درد و رنج تو را از این جهان دور کرده وبه من نزدیکترمی سازد .
از خدا در خواست کردم روحم را رشد دهد . خدا فرمود : نخیر
تو خودت باید رشد کنی ولی من من تو را می پیرانم تا میوه دهی .
از خدا در خواست کردم به من چیزهایی دهد تا از زندگی خوشم بیاید خدا فرمود : نخیر
من به تو زندگی می بخشم تا تو از همه ان چیزها لذت ببری .
از خدا در خواست کردم تا به من کمک کند تا دیگران را همان طور که او دوست دارد دوست داشته باشم . خدا گفت : سرانجام وطلب را دریافتی .
آنچه را رخ می دهد درک کن انگاه تو برکت خواهی یافت .